خاطره های علوم و فنون دریایی خرمشهر | ||
ماه رمضون که میشد وقت سحر و افطار از اول تا اخر لیست مخاطبین تلفنمون رو تک زنگ می زدیم.. یعنی که من بیادتم. یعنی که هی بیداری؟ یعنی اینکه قبول باشه سالهاست که این کار از سرمون افتاده.. شاید چون دیگه اون جو دوستانه رو نداریم.. یا شایدم مخصوص یه سن خاصیه این کار.
خوابگاه زیاد بهمون تن ماهی میداد. مخصوصا برای پنج شنبه ها.. دو نفر یکی. پرستو تن ماهی رو میگرفت با پیاز سرخ کرده و رب تفت میداد و با برنج می خوردیم. من که کلا از تن ماهی بدم میاد حالا فک کن پیاز سرخ کره(که بدم میاد) هم بهش بزنییییی.. اوایل دوس نداشتم ولی کم کم دیدم نه خوشمزه س. شما هم امتحان کنید یبار.
یه روز گرم شرجی آبادان، همینکه پامون رسید به بازار. من و پرستو اول کاری از بساطی کنار خیابون دوتا آب زرشک گرفتیم که هنوز بعد گذشت چند سال طعمش رو فراموش نکردم. بهترین و لوکس ترین مغازه ها رفتم خوردم ولی طعمش به اون آب زرشک نشده. امممممم دلم می خواد بازم... [ یکشنبه 94/3/31 ] [ 10:29 صبح ] [ سحر ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |