خاطره های علوم و فنون دریایی خرمشهر | ||
ترم پنجم بودم به گمونم.. تعطیلات نوروز تموم شده بود و من هنوز نرفته بودم دانشگاه که از فرهنگی دانشگاه تماس گرفتن که کجایید؟ باید برین همایش مدیرمسئول ها و سردبیرهای نشریات دانشگاهی تهران.. اوووه خرمشهر کجا و تهران کجا.. کلی راه بود.. منم بدماشین.. اصلا حوصله جاده رو نداشتم... چندروز بعد رفتم خرمشهر... فرهنگی گفت که شما و اقای x و آقای y باید از طرف دانشگاه برید تهران با قطار.. گفتم خود شما چی؟ گفتن نه ما نمیایم.. فرصت نداریم.. شماها به نمایندگی برید.. هیچی نگفتم و زدم بیرون.. اقای x رو دیدم گفتم شماها میرید؟ گفت اره تنوعه.. میریم.. شمام بیاید.. منم گفتم اصلا.. مگر با هواپیما بفرستن وگرنه 17-18 راه رو مگه بیکارم بیام؟ (و البته اینکه من تنها کجا برم با...) دانشجوی سال اولی هم نبودم که کله م داغ باشه و بخوام فدایی دانشگاه شم برگشتم فرهنگی و گفتم من نمیام.. اونا اصرار.. من انکار.. گفتم مگر پروازی بفرستین.. گفتن دانشگاه بودجه نداره.. گفتم منم تحمل راه طولانی رو ندارم.. گذشت و دیگه احوال نگرفتم.. چند روز بعد اقای x رو دیدم و گفتم عه شماها نرفتید؟ گفتن نه دیگه کنسل شد گفتم بهتر:دی والااااا هزار کیلومتر راه بود
پی نوشت1: حقمون رو زیاد خوردن.. چ نمایشگاه ها که نبودیم و تا 12 شب توی دانشگاه نموندیم... انتظار آنچنانی نداشتیم ولی چیزی که براش بودجه اومده!! چرا دانشجوی بیچاره سهم نبره..! والااااااااااا پی نوشت2: هم دانشگاهی که کامنت خصوصی داده بودی، بله من همونم که گفتید..
[ یکشنبه 93/7/27 ] [ 11:37 صبح ] [ سحر ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |