خاطره های علوم و فنون دریایی خرمشهر | ||
سال 85 بود و ترم اول..یا ترم دوم بودم.. از طرف دانشگاه اعلام کردن که واسه انتخابات شورا و خبرگان( اگه اشتباه نکنم..دقیق یادم نیس) هرکی میخواد فلان جمعه ساعت 6 بیاد اداره محیط زیست..تا بفرستیمش پای صندوق.. ماهم ترم اولی..عشق فعالیت...جمعه های خوابگاه هم که خدا نصیب نکنه خیلی خیلی دلگیر... گفتیم بریم سرصندوق..هم مشغولیم و هم کمک خرجیه از 6 صبح با کلی از بچه ها رفتیم..گروه گروه مارو میفرستادن به مناطق مختلف... من و هم اتاقیم ندا باهم افتادیم یه جایی..فک کنم اسمش کوت شیخ بود.. اذر که از اول نیومده بود و گرفته بود خوابیده بود اولش کلی شاد و خندان بودیم.. کم کم که شلوغ شد دیگه کلافه شدیم و پشیمون شناسنامه ها اکثرا از جنگ مونده و ناخوانا..پاره و کهنه... ما هم نااشنا با اسامی عربی..اصلا نمیتونستیم بخونیم.. بین کار هم اعظم و اذر با اژانس اومدن بهمون سر زدن..اصن سرخوش بودیم کلا ههه دلخوش بودیم که سرشب میریم خوابگاه که گفتن باید واسه شمردن رای ها هم بمونید.. بعدش هم نمیتونیم دوتا دختر تنهارو توی این منطقه..شب رها کنیم... ازین بدتر نمیشد..تا ساعت 3 شب رای شمردیم..من که چشام قیلی ویلی میرفت.. از خواب داشتیم میمردیم.. بالاخره رای گیری تموم شد و ما نزدیکیای 4-5 صبح بود که رسیدیم خوابگاه.. تا ظهر خواب بودیم و کلاس بی کلاس هههه راستی ما تا امروز منتظر حق الزحمه اون روزمون هستیم..اگه دیدینش بهش بگید فراق تا کی آخر؟ [ سه شنبه 91/10/19 ] [ 11:7 عصر ] [ سحر ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |