سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

کل ظرف و ظروفی که من بردم خوابگاه:

 یه قاشق چنگال، یه قابلمه خیلی کوچولو(مثلا میخواستم توش چی درست کنم نمیدنم بس که کوچیک بود:دی ) یه بشقاب و یه کاسه.. تمووووم

و حالا ظرفای آذر:

دو سه تا قابلمه بزرگ.. حدود دو سری کامل قاشق چنگال، چندین تا بشقاب از برنج خوری بگیر تا خورشت خوری و میوه خوری و انواع صافی و کاسه و همه چییییییییییییییی

چقددددر خندیدیم به این قضیه و واقعا هم خنده داشت

یادمه که دیگه ترمهای آخر بخوای حساب کنی سرویس آشپزخونه جهازمون کامل بود بسکه ظرف و ظروف داشتیم

اکثرشو همون جا گذاشتیم و اومدیم..

بدرد زندگی دانشجویی می خورد فقط..

پی نوشت1: یه گروه تشکیل دادیم توی واتس. فقط مخصوص بچه های اتاق 64... دوباره دور هم جمع شدیم.. و این خیلی خوبه... خیلی... من و آز و شیمی و فری و زرتی و شا.. مونده خاله و نهی که اونام بزودی به ما می پیوندن...

پی نوشت 2: امروز وبلاگم 4 ساله شد

 

 


[ جمعه 93/12/8 ] [ 9:11 صبح ] [ سحر ]
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : سحر[78]
نویسندگان وبلاگ :
رضوان
رضوان[3]

مینویسم که فراموش نکنم چه روزهایی داشتم........ورودی 85 محیط زیست.. ترم اول و دوم جز بچه های فعال بسیج بودم.. ترم 3 رفتم امورفرهنگی و تقاضای چاپ یه مجله رو دادم به اسم پرواز..سردبیرش بودم..مجله ی خوبی بود..تا اوایل ترم 5 چاپ میشد ولی چون از ترم 5 عضو شورای صنفی(نائب دبیر و روابط عمومی) شدم دیگه واسه پرواز وقتی نبود.. شورای صنفی اون سال به گفته خیلیا فعالترین گروه اون دانشگاه طی چندین سال گذشته بود.. خیلی کارهای مفید انجام دادیم و این از همدلی بچه ها بود..خلاصه توی خیلی زمینه ها فعالیت داشتم و الان روز به روز اون سالها برام خاطره س...تو این نوشته هارو میخونی و میگذری بی تفاوت..ولی من... زندگی میکنم با تک تک این لحظات...
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 27
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 116605