خاطره های علوم و فنون دریایی خرمشهر | ||
دست خودمون نبود. این فرمولا و شکلها توی مخمون نمیرفت که نمیرفت. شیمی آلی جفتمون داغون بود. یعنی افتضاح. یبار که با استاد فلاح حذف کرده بودیم و الانم که با یه استاد دیگه برداشتیم بازم گیر بودیم. خدیجه(سیاحی) مخ شیمی آلی بود. الانم که داره ارشدشو میخونه. من و آذر ولی هیچی بارمون نبود. این بنده خدا هرچی برامون کاغذ خط خطی میکرد. هرچی آلکن و متیل و متان میکشید ما عینهو پت و مت نگاش میکردیم. کلی توضیح داد برامون. کم کم یه چیزایی فهمیدیم. رفتیممیان ترم دادیم و نمره مون شد بووووق خدیجه مات نگامون میکرد که آخه چراااااااااااااااااا مام میخندیدیم که خب چیکار کنیم دوس نداریم آلی رو توی مغزمون نمیره هیچ جوره ولی خدیجه بازم میومد و میگفت بیاید براتون توضیح بدم باز. بنده ی خدا خخخخخخخخ آخر با هزار زحمت و کمک استاد پاسش کردیم
[ یکشنبه 93/8/25 ] [ 4:21 عصر ] [ سحر ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |