خاطره های علوم و فنون دریایی خرمشهر | ||
خاطرات تِرون اگه اشتباه نکنم ترم 4 بودم و درس حیوانات شکاری! قرار بود فیلد علمی بریم تهران پارک سرخه حصار که یه منطقه حفاظت شده س من و آذر مثل همیشه باهم بودیم... از یک هفته قبل رفتن شروع کردیم به مدل برره ای حرف زدن:دی هرجا می نشستیم میگفتیم ما قراره بریم تروووون خلاصه بچه های اتاق دیوونه شده بودن از دست ما.... کاملا با لهجه روستایی حرف میزدیم.... من و آذر می نشستیم و از شنیده هامون در مورد ترون میگفتیم....
خلاصه کلی ادا در آوردیم تا زهره هم اتاقیم که ورودی 84 بود اومد گفت: خفه مون کردین پاشید برید تهران دیگه ههههههههه من و آذر هم خنده کنان گفتیم زهره تهران نه..بگو تروووووووووووون خلاصه سفر 3 روزه ای رفتیم و برگشتیم.... بماند که اونجا چه ها شد... مثلا از صبح رفتیم سرخه حصار از کوه بالا رفتیم و از دره پایین اومدیم... تموما خاکی شده بودیم....قیافه ها همه داغون که یه دفعه استاد گفت بچه ها میخوایم بریم پارک پردیسان مارو بگی پس افتادیم آخه با اون قیافه های داغون ما...رفتیم پارک..... همه نیگامون میکردن و میخندیدن!!! آدمای اونجا همه تر و تمیز و مرتب ...ما همه آش و لاش وقتی برگشتیم خوابگاه دور جدید برنامه رو با آذر اجرا کردیم مدام میگفتم آذرجونم....تهرون!!! یادته رفته بودیم سمت ولی عصر؟ سحرجون یادته موزه دارآباد؟ وای همه چه دوسمون داشتن! و اینبار بچه های اتاق دیوونه شدن بخاطر لفظ قلم حرف زدنمون و لهجه غلیظ تهرانی.....
یه سری جلسه معارفه اعضای شورای صنفی داشتیم.... آخر دوره ما بود و میخواستیم تحویل گروه جدید بدیم.... من مجری برنامه بودم...آمفی تئاتر دانشکده رو اوکی کرده بودیم.... قرار بود ساعت 12 که جلسه دفاع یکی از بچه های ارشد تموم شد بعدش تحویل ما بدن.... ما هم تبلیغات اساسی کرده بودیم..... خلاصه استاد داشت برای دانشجویان نطق میکرد... ده دقیقه...بیست دقیقه از وقت مقرر گذشت..... اما خبری از اتمام جلسه شون نبود که نبود..... یکی از بچه های ارشد مونده بود دم در و ما رو دعوت به آرامش میکرد خسته شدیم.. گرما کلافه کننده بود.... مائده خودش انداخت تو بغلم و زیر گوشم خیلی آهسته گفت سحر دارم غش میکنم که ناگهان پسر ارشده برگشت و گفت خانم اگه دارید غش میکنید یه خورده بشینید من و مائده هاج و واج همدیگرو نگاه میکردیم که: وااااااااااااااااااااااااای این از کجا شنید صدای مارو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شرمنده و خجالت زده از اونجا دور شدیم..آخه طبق عادتمون کلی حرف دخترونه و خلاصه جک گفته بودیم!!!!!!! دیگه هوای جلسه از سرمون پرید ههههههه [ جمعه 90/3/27 ] [ 1:57 صبح ] [ ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |