خاطره های علوم و فنون دریایی خرمشهر | ||
میخواستیم سمبوسه درست کنیم.. سیب زمینی و نون لواش و پیاز داشتیم ولی سبزیشو نه... نیلوفر گفت بریم از توی باغچه ی خوابگاه سبزی پیدا کنیم.. گاهی پیدا میشد نعنایی چیزی... رفتیم توی حیاط خوابگاه.. غروب بود و دم دمای اذون... چشم چشمو نمیدید وای به حال سبزی:دی چندجور سوا کردیم و اوردیم توی اتاق.. خوب بودن.. علف هرزاشو جدا کردیم و مشغول شدیم.. یک ساعت بعد سمبوسه ها توی بشقاب بهمون چشمک میزدن..
گوشت که نداشتیم.. جمعه ها که میخواستیم ماکارونی درست کنیم سویا میریختیم توش.. اما روزایی بود که همونم نداشتیم:دی بجاش میومدیم ابتکار به خرج میدادیم.. مثلا سوسیس داشتیم توش میریختیم.. عدس میریختیم.. خلاصه هرچی دم دستمون میومد :دی یادش بخیر.. باور کنید طعم اون ماکارونیا یه چیز دیگه بود...
ینی بهترین چیز این بود که توی سلف بشینی پیش یه دوستی که بدغذاست:دی مثلا مرضیه زرشک پلو دوس نداشت.. منم عاااشق زرشک ههه.. یا یکی دیگه دلسترشو نمیخورد... شکمو بودیماااااااا:دی
[ شنبه 92/11/19 ] [ 9:7 عصر ] [ سحر ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |