خاطره های علوم و فنون دریایی خرمشهر | ||
ایام دهه فجر بود و شبکه استانی ساعت 23 و نیم یک فیلم خیلی جالب میذاشت که متاسفانه اسمش درخاطرم نیست، من و هدا دوستم فیلم رو هر شب توی سالن تلویزیون خوابگاه دنبال میکردیم. متأسفانه قسمت آخر فیلم، تلویزیون بلوک ما خراب شد و تصمیم گرفتیم فیلم رو در بلوک دیگری ببینیم. درب اصلی مجموعه خوابگاهی ساعت 8 و نیم بسته میشد ولی تا ساعت 24 حق رفت و آمد توی محوطه خوابگاه و جابجایی بین بلوک ها رو داشتیم. هرچقدر که با سرپرست صحبت کردیم که به ما اجازه بده ساعت 24 و ربع و بعد از اتمام فیلم به بلوک برگردیم بی فایده بود! بلاخره تصمیم گرفتیم که قسمت آخر فیلم رو تا هر جا که فرصت شد در بلوک دیگری ببینیم و قبل از بسته شدن درب به بلوک خودمون برگردیم. چنان محو تماشای فیلم شدیم که قرارمون رو فراموش کردیم! متأسفانه هیچ دوستی هم توی اون بلوک نداشتیم که شب رو پیشش بگذرونیم، به ناچار از طریق پنجره آشپزخانه با ترس و لرز به بیرون از بلوک رفتیم، همانطور که آروم آروم به طرف بلوک خودمون میرفتیم، نگهبان خوابگاه ما رو دید و با صدای بلند گفت: بایستید... خانمها...کجا؟ هههه دو پا داشتیم و دوپا دیگه هم قرض گرفتیم و با عجله از طریق پنجره آشپزخانه که خوشبختانه باز بود، وارد بلوک خودمون شدیم! نگهبان سریع به درب بلوک آمد و به سرپرست گزارش داد که دو خانم از طریق پنجره آشپزخانه وارد شدن! درحالی که داشتیم از استرس میمردیم وارد اتاقمون شدیم و لباس هامون رو سریعاً عوض کردیم که یعنی ما اصلاً از اتاق بیرون نرفتیم. همون لحظه سرپرست خوابگاه (که فکر کنم آمده بود سر و گوشی آب بده ) به اتاقمون آمد و چون موفق به پیدا کردن هیچ مدرک جرمی نشد، گفت "چرا نیومدید سهمیه شکرتون رو بگیرید؟ استمتون رو چند بار پیج کردم" ما هم مظلومانه گفتیم: "ببخشید، نشنیدیم!!! الان میاییم سهمیه رو تحویل میگیریم" خدا بهمون رحم کرد چون نگهبان توی تاریکی شب چهرمون رو تشخیص نداده بود. این ماجرا باعث شد که چند روز بعد برای پنجره آشپزخانه ها حفاظ نصب کنند :دی [ شنبه 92/9/2 ] [ 6:29 عصر ] [ رضوان ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |