• وبلاگ : خاطره هاي علوم و فنون دريايي خرمشهر
  • يادداشت : خاطره سي و هفتم
  • نظرات : 1 خصوصي ، 10 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رضوان 
    اتفاقا من هروقت ميرفتم نانوايي کوي بهروز، يکي از خانم هاي مهربون عرب زبان بهم ميگفت خاله بيا بريم خونه :)
    چقدر دلم براشون تنگ شده
    واقعا زنهاي عرب مهربون بودن

    پاسخ

    ميرفتي خب:))))))
    واي چه سخت ...
    پاسخ

    ولي شيرين:)
    راستي موسيقي وبلاگ هم قشنگه
    پاسخ

    ممنون

    پاسخ

    :)
    ياد خاطرات دانشگاه و خوابگاه افتادم.. خرمشهر.. ممنون.. پاينده قلمت..
    پاسخ

    سلامم نسترن عزيز..:) خوبي.. اوه.م يادش بخير.. خيلي دوران خوبي بود.. خيلي.. هعيييييييي...
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ سه شنبه 17 دي 92 نوشته شما با عنوان دانشجو جماعت به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. دبير تحريريه ي اين انتخاب سادات موسوي و دبير سرويس آن امين بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    پاسخ

    سلام..ممنون...
    + marzie 

    سلام سحر جان

    چطوري رفيق؟ چ.خبرا؟ باورت ميشه از همون لحظه اي ک بم اس دادي اومدم تو وبلاگت تا الان، نميتونم دل بکنم

    کلا برديم تو حال و هواي خرمشهر. واقققققققققققععععععععععا يادش بخير. اون 4سال از بهترين سالاي زندگيمون بود

    الان درگير آوا و ارشدم، ايشالا سر فرصت پاي ثابت وبت ميشم و تو خاطره نويسيم کمکت ميدم، البته اگه قابل بدوني.

    خيلي حال دادي رفيق، دمت گرم

    پاسخ

    سلاممممم مرضيه جانوو فدات.. ديدم ديگه جواب اس نداديا ههه گفتم يا مشغول اينجايي يا ميل کردن عکساي آوا:) جيگر خاله حالش چطوره؟ به اقاي دکتر سلام برسون:) با کمال ميل قبول ميکنم عزيزم.. هروخت يه خورده وخت ازاد پيدا کردي بگو تا به نويسنده ها اضافه کنم اسمت رو:) جوجو رو ببوس:)
    سلام
    يکي از دوستانم که چند ماهيه رفته خارج برام ميل گذاشت و ازم خواست يه عکسي براش بفرستم..از خودم..گفت دلم براي آفتاب و گرماي جنوب و کشورم تنگ شده..منم گفتم يه عکسي براش بفرستم که همه ي اين دلتنگيش رو جبران کنه..فضاي عکس:من ..فضاي پشت سرم (فلافل ابوعلي..مکان اهواز...يه نوشابه ي شيشه اي سياه تو دستم ..آفتاب پهن شده روي صورتم.و چشمهاي خيره شده به دوربين
    کشتم با اين عکس:دي
    پاسخ

    سلام:) تيپ اخر بچه جنوب بوده ولي جاي يه عينک ريبن و يه لاف آباداني خالي بوده:دي
    سلام وبلاگ زيبايي داري ممنون ميشم به سايت من هم سر بزني
    ميکروبلاگ اشتراک گذاري لايو لوک
    ميتوني به آساني مطالب وبلاگتو به اشتراک بگذاري و بازديدشو ببري بالا منتظرتم حتما بيا
    http://www.livelook.ir
    سلام
    دانشجويي خرمشهر بودي؟
    آخي مگه خوابگاه نبوديد؟
    خوابگاه ما هميشه نون به تعداد زياد مياوردن تو نگهباني يه بخشي مخصوص فروش نان بود. هر وقت نون لازم داشتيم ميرفتيم از نگهباني خوابگاه ميخريديم. :)
    پاسخ

    خوابگاه بوديم ولي نونوايي نداشتيم: ( قرار بود بزارن و نميزاشتن...