• وبلاگ : خاطره هاي علوم و فنون دريايي خرمشهر
  • يادداشت : خاطره سي و هشتم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    من هم خوشحالم که توي اين هوا و خاک به دنيا اومدم..هرچند هواش گاهي پر ميشه از ريز گردهاي مزاحم..اما اينجا پر شده از خاطرات معنوي و عشق بازيهاي وصف ناشدنيي که هيچ وقت هيچ جاي دنيا به چشمش نديده..پر از العفوهاي و اشکهاي نيم شب ..همه ي بيابانهاي اينجا شاهد اين جريانها هستند
    و خوشم مياد ازينجا..از دز..از کرخه..کرخه را قطره قطره که برگردي از چشمهاي مادرم سر در مي آوري...و اينجا هنوز..هنوز هم...مردم با شکمهاي خالي خدا را شاکرند
    براي قبول شدنتون هرچند خيلي دير بهتون تبريک ميگم
    پاسخ

    سلام.. ممنون... ميگن خوزستان خاکش دامن گيره..راس گفتن.. دلم رو بدجور گير انداخته.. ممنونم:)