سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سال اول و دوم.. رسم هر شب جمعه این بود که نهاد رهبری میبرد شلمچه...

هرهفتهه.. اونجا حال و هوای دیگه ای داشت...

واقعا انرژی یه هفته رو میگرفتیم... یه حس خوب...

غروبای اونجا خیلی خاص بود....

نها رهبری سویس گذاشته بود.. حاج اقاجعفری مسئولمون بود..یه ساعت قبل اذان میرفیتم..

یه گشتی میزدیم.. شیطنتی میکردیم.. بعد نماز جماعت و دعای کمیل.. کنار شهدای گمنام..

آخ چ صفایی داشت..

بعدشم شام و برگشت...

توی اتوبوس چه شاد بودیم و خوش...

چ دوستیا که همونجا شکل گرفت و محکم شد...

حاج اقاجعفری ترم 3-4 بودیم که رفتن ازون دانشگاه.. رفتن ایشون همانا و دوماه یبار رفتن به شلمچه همان...

اونم به اصرار ماها.. دوساعت میرفتیم و میومدیم...

بعدها که دیگه ترمی یبار هم نمیرفتیم... حیف شد..حیف...


عکس: شلمچه.. بهار87

   



[ پنج شنبه 93/12/28 ] [ 6:16 عصر ] [ سحر ]
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : سحر[78]
نویسندگان وبلاگ :
رضوان
رضوان[3]

مینویسم که فراموش نکنم چه روزهایی داشتم........ورودی 85 محیط زیست.. ترم اول و دوم جز بچه های فعال بسیج بودم.. ترم 3 رفتم امورفرهنگی و تقاضای چاپ یه مجله رو دادم به اسم پرواز..سردبیرش بودم..مجله ی خوبی بود..تا اوایل ترم 5 چاپ میشد ولی چون از ترم 5 عضو شورای صنفی(نائب دبیر و روابط عمومی) شدم دیگه واسه پرواز وقتی نبود.. شورای صنفی اون سال به گفته خیلیا فعالترین گروه اون دانشگاه طی چندین سال گذشته بود.. خیلی کارهای مفید انجام دادیم و این از همدلی بچه ها بود..خلاصه توی خیلی زمینه ها فعالیت داشتم و الان روز به روز اون سالها برام خاطره س...تو این نوشته هارو میخونی و میگذری بی تفاوت..ولی من... زندگی میکنم با تک تک این لحظات...
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 20
کل بازدیدها: 114134