سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این خاطره بر میگرده به ترم 3 که ما فیلد درس اصول تکثیر و پرورش آبزیان با آقای دکتر یاوری داشتیم.

یه روز گرم پاییزی نه تعجب نداره اونجایی که ما زندگی می کنیم آخر دنیاست.اونجا 9 ماه تابستون و 3 ماه بهار داریم.

خلاصه فیلدمون از ساعت 7 صبح شروع شد و قرار بود برای نهار برگردیم خوابگاه که به همین دلیل تدارک نهار ندیده بودیم و قرار بود بریم خوابگاه پلو  تن بزنیم.

ولی برای میان وعده رانی خریده بودیم که قرار بود بعد از بازدید که تا حدود ساعت 11 طول کشید بخوریمشون.

رانی ها رو توی مینی بوس پسرها گذاشته بودیم(آخه به خاطر زیاد بودن تعداد بچه ها دخترها با اتوبوس بودن و پسرهای بدبخت با مینی بوس )که بعد از بازدید بین بچه ها تقسیم کنیم

خلاصه زمان صرف رانی ها رسید و

من که مسئولیت تقسیم رانی ها ررو بر عهده داشتم تعدادی از رانی ها رو که برای دخترها بودن رو برداشتم و

به طرف اتوبوس رفتم که به اون ها بدم و برگردم که همراه پسرها رانی های خودمون رو نوش جان کنیم

که وقتی برگشتم  خبری از رانی ها نبود و

فهمیدم که تعدادی از دوستان زحمت ما رو کشیدن و رانی های مارو هم نوش جان کردن.

البته مسئله به اینجا ختم نشد و همون دوستای عزیز که زحمت ما رو کشیده بودن به ما پیله شدن که ما رانی ها رو خوردیم.

خلاصه پس از چند روزی تحقیق و تفحص تونستم عاملان فتنه رو شناسایی کنم و ازشون تشکر کنم.

البته این فیلد پایان خوشی واسه ما داشت و این بود که:

بدلیل طول کشیدن زمان فیلد و گذشتن از زمان نهار ما با اصرار به استاد تونستیم که مبلغی رو برای نهار از استاد بگیریم

که با گرفتن اون مبلغ حدود ساعت 2 بعد از ظهر به لب شط رفتیم

و تعدادی ساندویچ(ذغالیییییییییی) گرفته و نوش جان کردیم.

البته این ساندویچ گرفتن و نوش جان کردن و گپ زدن تا حدود ساعت 5 بعد از ظهر طول کشید.

 

علوم فنون 1:فیلد یعنی بازدید علمی.

علوم فنون 2:به خاطر اینکه پلوتن بهترین غذای علوم فنونه از واژه ی بزنیم استفاده کردم.

علوم فنون 3:محل بازدیدمون روستای چوئبده نزدیکی آبادان بود که واسه دیدن استخر های میگو رفته بودیم.

 


[ یکشنبه 89/12/15 ] [ 8:27 عصر ] [ ]
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : سحر[78]
نویسندگان وبلاگ :
رضوان
رضوان[3]

مینویسم که فراموش نکنم چه روزهایی داشتم........ورودی 85 محیط زیست.. ترم اول و دوم جز بچه های فعال بسیج بودم.. ترم 3 رفتم امورفرهنگی و تقاضای چاپ یه مجله رو دادم به اسم پرواز..سردبیرش بودم..مجله ی خوبی بود..تا اوایل ترم 5 چاپ میشد ولی چون از ترم 5 عضو شورای صنفی(نائب دبیر و روابط عمومی) شدم دیگه واسه پرواز وقتی نبود.. شورای صنفی اون سال به گفته خیلیا فعالترین گروه اون دانشگاه طی چندین سال گذشته بود.. خیلی کارهای مفید انجام دادیم و این از همدلی بچه ها بود..خلاصه توی خیلی زمینه ها فعالیت داشتم و الان روز به روز اون سالها برام خاطره س...تو این نوشته هارو میخونی و میگذری بی تفاوت..ولی من... زندگی میکنم با تک تک این لحظات...
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 19
بازدید دیروز: 10
کل بازدیدها: 114295