وبلاگ :
خاطره هاي علوم و فنون دريايي خرمشهر
يادداشت :
خاطره سي و پنجم
نظرات :
0
خصوصي ،
10
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
محبوب
سلام عزيزم...
آره تا موقعي که من بودم ادامه داشت...
حالا هم من و سمانه و چند تا از بچه ها بين خودمون يه خيريه کوچيک و با برکت داريم... پايه اي؟ بسم الله...
پاسخ
سلام.. خيلي خوب..:)هر وخت رفتم سرکار و دستم توي جيب خودم بود انشالله:)