• وبلاگ : خاطره هاي علوم و فنون دريايي خرمشهر
  • يادداشت : خاطره سي و سوم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + زهره 
    سحر عزيزم چقدر روزاي وبي باهم داشتيم....با خوندن اين خاطره گريه کردم احساست رو کاملا درک کردم....حس تنهايي
    پاسخ

    سلامممممم زهره... گاهي ميگم کاش يه شب ازون شباي باهم بودنمون تکرار شه... فقط يه شب.....:(