• وبلاگ : خاطره هاي علوم و فنون دريايي خرمشهر
  • يادداشت : خاطره بيست و چهارم
  • نظرات : 1 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    هيييييييييييييييييع يادش بخير سال اولي که بودم راه رفت و آمد هربار از اعضاي فداکار خانواده داوطلب ميشد و منو مي برد و برميگرداند...
    سالهاي بعد هر سري بايد بشينم مثل شما به خاطره نوشتن
    گاهي واقعا سخته...با حس بد
    پاسخ

    سلام..چ ل و س همشهري:دي من از اولش نذاشتم کسي باهام بياد..يکي دوبار نبود که...:دي