• وبلاگ : خاطره هاي علوم و فنون دريايي خرمشهر
  • يادداشت : خاطره دهم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + زهره 
    سحر...... پس من چي؟
    پاسخ

    تو کدوم زهره اي؟ هم اتاقي يا همکلاسي؟:) بگو الساعه در موردت خاطره ميزنم ههه
    منم جاتو بودم همين كار ميكردم سحري...قاصدكم همه ي اون كارايي كه گفته رو ،رومن انجام مي داد...
    پاسخ

    ههههههه والا بسکه ساندويچاش خومشزه بودن:دي
    عجب آدم بي انصافي بودي سحر، ازت بعيده، اي بي رحم
    پاسخ

    هههههه ازم بعيده ولي غذا و مال دنيا ادمو بي رحم ميکنه
    l
    من اگه جاي اذر بودم همه اينايي که ميبيني:دي
    پاسخ

    هههه پ بهتر که نبودي:دي
    + مه ليلا 
    چشم هاي نجيب تو
    بوي خون روحم را که حس ميکردند
    نانجيب شدند !

    ===========
    ايول به اينهمه همدردي !
    پاسخ

    هههه
    از قحطي اومده بودي؟:دي
    خوب دوستتت چش بود ؟:))
    چرا گريه ميکرد؟:)
    جريان چي بود:دي
    پاسخ

    خوابگاه نبودي ببيني چ قحطيه:دي دوستم...باباش....:(

    پاسخ

    :دي گشنه م بود خو