• وبلاگ : خاطره هاي علوم و فنون دريايي خرمشهر
  • يادداشت : خاطره هشتم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    چه خوبه بچه هاي خوابگاهي اين خاطراتو دارن..ماکه بي نصيب مونديم که از اين خاطره ها داشته باشيم:(
    شنبه شبي که گذشت ما بچه هاي دانشگاه رفتيم پيشواز يلدا..جات خالي يه فالايي برامون دراومد که آبرومون رفت..براي يکي از پسرا که بيچاره سرش به کار خودشه دراومد از اتش عشق جدايي ميسوزي:))همه ترکيدن از خنده:)حسابي خاطرات زنده شد اون شب
    پاسخ

    هههههه چ باحال:)) البته شايدم داره ميسوزه! خدا داند..:دي