سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

متنفر بودم از جزوه نوشتن.. البته دستمم کند بود برخلاف سالهای مدرسه..

ترم اول همه رو توی یه دفتر 60 برگ نوشتم.. ترمای بعد بعضیارو مینوشتم و بقیه رو از بچه ها میگرفتم..

گاهی پیش میومد که با جزوه ناقص میرفتم سر جلسه..

این همه بی خیالی از من بعید بود ولی بودم دیگه

حالا خیلیا فک میکردن من کاملترین جزوه هارو دارم بس که قیافه م محجوب بود و مدل درسخون

یادمه ترم اخر قبل ایام فرجه  دیگه نرفتم جزوه کپی کنم. همه توی استرس جزوه بودن و من خونسرد میچرخیدم واسه خودم.

یکی از بچه های کلاس اومد گفت خانم.. جزوه فلان درس رو دارید؟ با خودم گفتم اخه من کدوم ترم جزوه داشتم که الان..

گفتنم نع گفت خب من دیگه نمیبینم بچه هارو..خوابگاهن.. گفتم من فردا اومدم اگه خانم فلانی جزوه شو داد میارم..

خلاصه فردا جزوه رو دادم بهش.. در حالیکه خودمم بی جزوه بودم

بعد نیم ساعت اومد با یه جزوه کپی اضافه

ینی خودمم خنده م گرفته بود که بابا من جزوه نمیخوام

اصن کلا من چراغ دلم خیلی روشن بود واسه درس و امتحان.. البته همیشه هم گ ن د زده میشد

 

یکی از لذت بخش ترین قسمتای امتحانات این بود که بعد امتحان بیای و جزوه موردنظرو پاره کنی و بندازی هوا و یا موشک درست کنی بندازی تو چشم هم اتاقیت

بعدشم یه هوراااای بلند بکشی و غرق شادی بشی انگار که مدرک دکترا گرفتی

البته خدا نصیب نکنه وختی که شک داشتی بریزی دور یا نه

 


[ چهارشنبه 93/2/31 ] [ 3:47 عصر ] [ سحر ]
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : سحر[78]
نویسندگان وبلاگ :
رضوان
رضوان[3]

مینویسم که فراموش نکنم چه روزهایی داشتم........ورودی 85 محیط زیست.. ترم اول و دوم جز بچه های فعال بسیج بودم.. ترم 3 رفتم امورفرهنگی و تقاضای چاپ یه مجله رو دادم به اسم پرواز..سردبیرش بودم..مجله ی خوبی بود..تا اوایل ترم 5 چاپ میشد ولی چون از ترم 5 عضو شورای صنفی(نائب دبیر و روابط عمومی) شدم دیگه واسه پرواز وقتی نبود.. شورای صنفی اون سال به گفته خیلیا فعالترین گروه اون دانشگاه طی چندین سال گذشته بود.. خیلی کارهای مفید انجام دادیم و این از همدلی بچه ها بود..خلاصه توی خیلی زمینه ها فعالیت داشتم و الان روز به روز اون سالها برام خاطره س...تو این نوشته هارو میخونی و میگذری بی تفاوت..ولی من... زندگی میکنم با تک تک این لحظات...
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 114018