سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

ترم هفت بودم و GIS داشتیم با مهندس روزبهانی.. چون ایشون دانشجوی دکتری بودن و تهران.. فقط پنج شنبه ها فرصت میکردن بیان دانشگاه واسه تدریس..

5شنبه ها توی دانشگاه پرنده پر نمیزد.. کلاسا همه تعطیل.. سلف و اموزش و خلاصه همه جا تعطیل بود.. بخاطر همین خیلی زورمون میومد بریم کلاس.. اونم ساعت 8 تا 12 یکسره..

واحد عملی بود و مام بی حوصله:ا همینکه مینشستیم پشت سیستم کلی سایت جوک و فال باز میکردیم و میخوندیم.. تند تند هم میرفتیم بیرون هوایی میخوردیم و میومدیم:دی

خلاصه ترم تموم شد و استاد به هرکدوم یه پروژه داد که انجام بدیم.. ای بابا حالا مگه ما بلد بودیم.. البته خیلی بچه ها مث دانشجوی نمونه هر روز میومدن سایت دانشگاه و انجام میدادنا.. ولی من و آذر...

تصمیم گرفتیم بدیم بیرون برامون انجام بدن.. رفتیم ابادان و پرسان پرسان آدرس چندنفرو پیدا کردیم که این کارارو انجام میدادن.. ازین شرکتای عمران و نقشه کشی..

چشمتون روز بد نبینه.. از هر کدوم که میپرسیدیم برای یه پروژه مقدماتی 200-300 تومن میخواستن..

مام نادم و پشیمان از شیطنتامون سرکلاس مونده بودیم چ کنیم..

یه قسمتایی از پروژه مشترک بود.. اونو از بچه ها گرفتیم.. ولی یه تیکه هاییش مونده بود.. به یکی از بچه های ارشد که قبلا با هم توی شورای صنفی همکار بودیم  گفتم و اونم گفت یکی از بچه های ارشد این کارو انجام میده. مااام خوشحال:دی

اوایل فرجه های امتحانی بود و وقت ما حساااااابی کم.. آذر رفته بود خونه و قرار بود پروژه رو من بدم به طرف..

از شانس ما طرف رفته بود خونه شون تهراان.. ازین بدتر نمیشد.. رفتم پروژه رو ریختم توی فلش همون واسطه.. تا هروخت طرف اومد بهش بده .. شماره طرفم گرفتم که ببینم چیکار میکنه و این چیزا..

چند روزی گذشت.. طرف برگشت خرمشهر و پروژه رو گرفته بود و رفته بود که رفته بود:دی

ینی چ استرسی داشتیم ماا.. کل نمره ی امتحان عملی بود:دی منم اون ترم درسم تموم میشد و 3-4 واحد معرفی به استاد داشتم فقط.. اگر میفتادم خیلی ضایع بود..

وخت زیادی تا شروع امتحانات نمونده بود. پیام دادم به طرف وبعد کلی تشکر و اینا گفتم چ خبر؟ کاری کردین یا نه؟

جواب داد: میدونید الان من کجام؟ گفتم نه.. گفت در سواحل آبی دریای خزر!

ای وااااااای ینی داغون شدماااا..:دی گفتم ببخشید ولی کار ما.....؟؟؟؟؟؟؟

گفت بذارید برگردم انجام میدم...فعلا اینجا هوا عااالیه:ا

زنگ زدم آذر بدبخت شدیم این طرف رفته خوشگذرونی.... از همه جا مونده و درمونده بودیم..

آذر گفت چیکار کنیم دیگه.. توی امتحانات میشینیم یه جوری تمومش میکنیم..

خلاصه برگشتیم خرمشهر و اولین امتحان..

واسطه رو دیدم و گفت که طرف کارتون رو تا یه حدودی انجام داده و برگشته شهرشون باز.. خوشحال و خندان پروژه رو تحویل گرفتیم .. یه کاستی هایی داشت ولی برای ما کلی بود.. ریختمیش توی سی دی خام و تحویل استاد دادیم.. خوشبختانه استاد خیلی مهربون تشریف داشتن و نمره ی همه رو دادن..

گرچه ما هیچوخت طرفی که برامون کار رو انجام داده بود و ندیدیم و غیر مستقیم پیام تشکر براش فرستادیم..

و من و آذر از اون موقع تصمیم گرفتیم که مثل دانشجوی خوب سرکلاس گوش بدیم تا به این وضع دچار نشیم..

البته اون ترم ترم آخرم بود و هیچوخت این تصمیم عملی نشد:دی

پی نوشت: دوسال پیش بسیج مهندسین شهرمون یه دوره کلاس GIS مقدماتی گذاشته بود.. رفتم.. همه رو هم گوش دادم و مرحله به مرحله با استاد جلو رفتم.. و اتفاقا خیلی خوب یاد گرفتم و امتحان پایانی جز نمره های MAX کلاس شدم..

اینارو گفتم که بگم ما بچه های تنبلی نبودیم.. فقط شیطنت میکردیم و ...

 


[ دوشنبه 92/11/14 ] [ 11:22 عصر ] [ سحر ]
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : سحر[78]
نویسندگان وبلاگ :
رضوان
رضوان[3]

مینویسم که فراموش نکنم چه روزهایی داشتم........ورودی 85 محیط زیست.. ترم اول و دوم جز بچه های فعال بسیج بودم.. ترم 3 رفتم امورفرهنگی و تقاضای چاپ یه مجله رو دادم به اسم پرواز..سردبیرش بودم..مجله ی خوبی بود..تا اوایل ترم 5 چاپ میشد ولی چون از ترم 5 عضو شورای صنفی(نائب دبیر و روابط عمومی) شدم دیگه واسه پرواز وقتی نبود.. شورای صنفی اون سال به گفته خیلیا فعالترین گروه اون دانشگاه طی چندین سال گذشته بود.. خیلی کارهای مفید انجام دادیم و این از همدلی بچه ها بود..خلاصه توی خیلی زمینه ها فعالیت داشتم و الان روز به روز اون سالها برام خاطره س...تو این نوشته هارو میخونی و میگذری بی تفاوت..ولی من... زندگی میکنم با تک تک این لحظات...
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 114023