• وبلاگ : خاطره هاي علوم و فنون دريايي خرمشهر
  • يادداشت : خاطره هفتاد و ششم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    يعني اون قسمت دردآور تو غربت مريض شدن و سوپ نداشتن رو با گوشت و خونم حس کردم...آدم دلش ميخواد با همون سرماخوردگي بميره!!!
    پاسخ

    :)) اينقدددر آدم دلتنگ ميشه اونجور موقعي
    سلام وبت عاليه لايک به منم سر بزن
    آفرين به پرستو :)
    پاسخ

    از دوستاي خوب و تکم بود و هست...:)